توت فرنگیتوت فرنگی، تا این لحظه: 5 سال و 11 ماه و 1 روز سن داره

خاطرات توت فرنگی مامان

مامان یه دختر نازم

نا شکری

1398/4/6 13:21
330 بازدید
اشتراک گذاری
دکتری که قبلا پیشش بودم .خانم مهربانی بود.بسیار خوش بر خورد.ولی دوست نداشتم دوباره ببینمش.چون یاد دانه سیبم می افتادم....

و زجر میشدم.

با هزار بدبختی پیش یه دکتر خوب نوبت گرفتم.وقتی معاینه شدم.گفت تنبلی تخمدان داری‌‌.و با یه دوره قرص شروع کرد...

این روند سه ماه طول کشید.و من بعد از هر پریودی.روز شماری میکردم تا از بی بی چکی که گرفتم استفاده کنم.

ولی هر دفعه.متاسفانه پلمپ بی بی چک باز نمیشد.و خبری نبود.دکتر منو ارجاع داد به یه کلینیک ناباروری.

اونجا یه دکتر عبوس و بد اخلاق بود....که خیلی رک بهم گفت تو به همین راحتی باردار نمیشی و بایدiui کنی....

همونجا بود که زمین گرد بودنش رو بهم‌ثابت کرد.چون دیگه احساس نمیکردم روی زمین صاف قدم بر میدارم.سمت همسری رفتم.از چشمای قرمز و گر گرفتم خودش همه چی رو فهمید...

بغلم کرد و گفت دکتر چی گفت: میتونی بهم بگی...

منم با صدایی که خودمم به زور می شنیدمش گفت: به همین راحتی باردار نمیشی....چیکار کنم؟؟

و مدام خودم رو باعث و بانی سقط میدونستم.میدونستم چیکار کردم.میدونستم جوشونده خوردم.میدونستم که ناشکری کردم.

وقتی روی بی بی چک دو خط قرمز افتاد.به جای اینکه با چشمای خیس رو به آسمان بگم خدایا شکرت...به جاش با چشمای خیس به خدا گلایه کردم . لیوان لیوان با اشک جوشانده میخوردم...

من تاوان ناشکریم رو دارم پس میدم.

ادامه دارد....
پسندها (7)

نظرات (4)

دخترخاله و دختر عمه عطیهدخترخاله و دختر عمه عطیه
6 تیر 98 15:58
اخی چه غم انگیز  ❤️
بابا و مامانبابا و مامان
6 تیر 98 17:21
جوشانده ی چی؟!
مامان وبابامامان وبابا
7 تیر 98 6:51
انشاالله خداکمکت میکنه غم نخور
مامان توت فرنگی
پاسخ
نه دیگه.....خدا بهم کمک کرد